چند روز که پیش که با همسر  رفته بودیم فروشگاه یکی از نیروهاشون که یه پسر جوونی هم بود داشت قفسه ها رو مرتب میکرد  دیدم دختری که تازه شده ارشدشون اومد و یه تذکری بهش داد و پسره گوش نداد رد شدیم و دوباره که از همین طرف برگشتیم دیدیم دختره با یه چیز خط کش مانند فی داره میزنه به پسره جدی نگرفتیم و بعد از یه مدت که مشغول بودیم دیدیم واقعا داره پسره رو میزنه من فقط نگاه میکردم باورم نمیشد بعد هم از سرو صدای اونا مدیرشون اومد و به پسره با تندی گفت برو فردا هم تماس بگیر بهت بگم چیکار کنیمنی که معمولا تا به من ربطی نداشته باشه حرفی نمیزنم رفتم پیش به اصطلاح مدیرشون و اعتراض کردم هم به رفتار خودش و هم دختره برگشته میگه شما فقط الانو دیدی نمیدونی که ما چی میکشیم از این چ حرف مسخره ای واقعا ! کارگره دیگه اگر خوب کار نمیکنه یا گوش نمیده خوب اخراجش کن حق ندارید که اینطوری جلو این همه مردم باهاش رفتار کنید فهمیدم که واقعا ذاتمون وحشیه فقط آبی نمی بینیم :(
همسر همکارم  که یه دختر تقریبا یک ساله داره  تصادف کرده و حالش خیلی بده با تمام وجودم آرزو میکنم حالش خوب بشه چقدر موجودات ناتوانی هستیم
پسر خواهرم 18 روزش شد :) دیروز هم تولد آبجی بود ولی ما اینقدر درگیر بچه ایم که خودشو یادمون رفت  آخر شب فقط یه تبریک ساده بهش گفتیم :|
بالاخره بعد از سال ها دزیره رو تموم کردم :)) نمیدونم چرا وسط کار ازش خسته شدم و ولش کردم واقعا خوشحالم که دیگه جلو روم نمی بینمش :)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها