دیشب بعد از 8 که کارم تموم شد می خواستیم یه جایی بریم که ماشین نداشتیم. چند شب بود که یکی از همسایه ها که چند تا خونه با ما فاصله داره مراسم روضه داشت و کوچه هرشب شلووغ دلم گرفت اصلاتصمیم براین شد چون فعلا نمی تونیم جایی بریم ما هم بریم خونه ی همسایه جدید که مراسم روضه دارن. ما که وارد شدیم یه هم تازه رفت بالا و شروع کرد به صحبتحرفاش خیلی خوب بود یعنی من دوست داشتم همش درباره مراقبت از سلامتی و بدن و طب سنتی و این چیزا حرف می زد.چقدر به افراد مسن توصیه کرد برای جلوگیری از بیماری هایی مثل دیابت و .

واقعا آفرین داشت ابن کارش

نفر بعدی هم که رفت بالای منبر اصلا نبود مشاور بود و استاد دانشگاه که بیشتر درباره ی نوجوان ها و در کل خانواده حرف میزد خیلی هم دوستانه با بچه ها حرف میزد و خیلی ازش استقبال شد

صاحب مراسم هم آخر مراسم به بچه های کوچیک حاضر تو مراسم لپ لپ و به بزرگترها دفترچه یادداشت و خودکار هدیه داد.

 

مراسم شون هم یادبود شهیدشون بود

خلاصه که خیلی برام جالب بود خدا خیرش بده بنده خدا رو


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها